94/6/29
9:49 ع
سلام رفیق....
آمدم شاید از طراوت خنده هایت و نسیم مهربانی ات باغ زندگی ام شکوفا شود
اما تو زودتر از زود لای پلک خواب زمان جشن پرواز گرفتی و به مهربانی آسمان دعوت شدی
یادت هست بقچه درد دل هایمان که باز می شد نان تازه صبوری ات گرم گرم به نگاه ثانیه ها تعارف می شد
یادت هست؟؟؟
کنج مهربانی صفحه مسنجر من اسم پرعطوفت تو نقش بسته....
چقدر زلال بودی رفیق و چقدر صمیمانه و گرم دلت روی دشت کلمات جولان می گرفت....
چقدر دلم گرفت از این رفتنی که زودتر از زود به قامت پر مهر تو نشست و همیشه مرا در حسرت خواسته تو فرو برد
یادت هست گفتی دلم می خواهد ببینمتان و من قول داده بودم که دیداری شیرین بچینم از بودن تو و سفره ساده رفاقتت...
و حالا دیدارمان به قیامت کشیده و من در شوک تقدیر نشسته ام دارم کلمات تو را و نام تو را روی صفحه جادویی این تصویر ورق می زنم....
یادم هست میگفتی دلت نمی خواهد با این حال و روزت عاشق بشوی و من بارها دیدم که عشق سرک می کشید از شیرینی کلام تو
و شوق آسمان ریسمان می بافت در انگیزه های پاک تو برای زیستنی بیشتر......
یادم هست دعا کردم شادی ات را ببینم گفتم الهی که عروس آیینه و نور شوی
و تو شیرین به علامت رضایت گفتی دوست داری عروس حضرت زهرا (س) شوی
و چه صفایی دارد الان استقبال اهل آسمان و سفارش آب و آیینه دیدار بانو برای پاگشایی عروس زود به یار پیوسته اش....
یادم هست چقدر ارادت می ریخت در کلامت و چقدر ذوق گل میکرد در حرفهایت وقتی حرف توسل به ساحت بانو رقم می خورد....
اکنون نیستی و دلم بارها غصه دارت شده ...بغض کرده ... و اشکها مسافر فانی شدند و چشمم حسرت کشیده ی باقی....
خوب من ... حالا که دردهایت التیام گرفتند در آغوش سرد خاک آرام بگیر و از خاک تا افلاک پروازی شیرین آغاز کن....
مهربان ... حالا که نیستی صفحه دلتنگی من هر گام مرور می شود و یادت ... مهرت و خواسته های کوچک شیرینت به داغم می کشاند.....
هر چند دنیا نخواست دیدارمان را اما یک روز می بینمت و همه ی تصویر خیالی ام را از تو به واقعیت می کشانم....
هر چند رفته ای اما همسایه های این کوچه تو را به نیکی یاد می کنند و هیچ وقت شیرینی حضورت را از خاطر نمی برند....
سلام مارا به بانوی آب و آیینه برسان...
روحت شاد و یادت گرامی مهربان من....
.
.
قافیه نوشت: هدیه به روح خواهر بزرگوارمان صدیقه حیدری فاتحة مع الصلوات
پیام رسان